شعر
جوون تر که بودم یکی عاشقم بود
من و که نمی دید دلش می گرفت زود
می گفت خیلی وقته دلم پا به پاته
می گفت هر جا باشی نگاهم به راتــه
منم بچه بودم دلم پر پرش شد
بهش ایـــن و گفتم اونم بـــاورش شد
خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم
واسه زندگیمون چه خوابایـــی دیدیم
به هم قـــــول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که می شه تا هر جا بتونیم
ولی من نموندم نه اینکه نمی شد
زدم زیر قولم دلم دم دمی شد
حالا گـــاهی وقتا به یادش می افتم
درست لحظه هایی که یادش می افتم
تموم وجودم پر از شرم می شه
به این خاطراتش سرم گرم می شه
به هم قـــــول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که میشه تا هر جا بتونیم
خودم زندگیم و به حسرت سپردم
درست خاطرم نیست ولی پاش و خوردم
نظرات شما عزیزان:
matin
ساعت2:40---8 مرداد 1392
خیلی شعر خوشگلی بود به وب منم سر بزن ممنون
خیلی حال کردم با وبت . واقعاً چرا همه عاشقا تنهان!